مامانت که زنگ زدو بامامانم صحبت کرد بابام گفت مخالفم مامانمم گفت نمیخوام تحقیر بشیم این چند روزه به هر صحبت و التماسی که فکرشو بکنی متوسل شدم تا فقط اجازه ورودتونو به خونمون بگیرم داغونم
حالم بده
عشقمو میخوام
ایکاش زودتر همه چیر ردیف بشه تا هردومون
اروم بشیم
نفسم خیلی نگرانه منم همینطور