0065

هیچ لباسی بین منو تو نیست
نه مردانگیت کار میکند نه زنانگیم
چنان مرا در اغوش کشیده ای
 که سکوتمان
بزرگ ترین دوستت دارم هاست
این بهشت تنت را دوست دارم
 نیاز به پرستش هیچ خدایی نیست...

0064

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود!

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید!

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید!

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید!

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است!

وقتی یکی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست!

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است!

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید!

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید!

وقتی یکی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید!

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید!

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید!

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید!

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید!

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد!

وقتی یکی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید!

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند!

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد!

وقتی یکی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید!

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید!

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست!

وقتی یکی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست!

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی هم عشق می ورزید!

0063

امروز صبح از ذوق و هیجان داشتم پس میوفتادم

واقعا قلبم داشت از سینه میزد بیرون همیشه دیدنت واسم زیباتر وهیجان انگیزتر از قبل میشه

یه جور خاصی عشقم بیشتروبیشتر میشه

از خوشحالی وهیجان وعشق اصلا زبونم بند اومده بود

چشمات داشت با چشمام حرف میزد

اینکه همیشه میتونیم با چشمامون زمان زیادیو با هم حرف بزنیم خیلی فوق العاده وارامش دهندست وقتی تو راه خیلی آروم دستامو گرفتی تو دستات ونوازششون کردی ومثل همیشه بوییدی و بوسیدیشون تمام وجودم پر از احساس آرامش شد

وقتی کنارمی تمام جسمو روحم پراز احساس امنیت میشه

احساس میکنم کلمات تو بیان احساس ما واقعا عاجزند و همه چیز توی نگاه وقلب من وتو قابل لمسه

وقتی باهم رفتیم  تواتاق دکترم(روانشناس)سکوت کردم تا بیشتر تو صحبت کنیو صدای مهربونتو بیشتر بشنوم

همه احساسم تمام زندگی من همه کسم تویی

به خاطر همه چیز ممنونم عشق همیشگی من


0062

نمـی دانـم میدانـی یانـه ..

لحظـه ی تـولـد مـن بـه همـان ثانیـه ای برمیگردد..

کـه تو برای اولیـن بار بـه مـن گفتـی ..

دوسـتت دارمـ

0061

سوگند بہ شبنـﻤ هایے کہ پیش از بیدار شدن خورشید بہ دنیا مے آیند

 و

بہ گلهایے که خوشبوتر از همہ خاطره های زمیـסּ هستند

 از عشق گفتـסּ و نوشتـסּ آساטּ نیست.

 

عشق کوچہ ایے است کہ آهنگ اشتیاق قلبہا را مے تواטּ در آטּ شنید.

عشق افقے است آبے کہ نگاه بارانے عاشقاטּ بہ آטּ دوختہ شده است.

 عشق نفسہاے کودکے شادماטּ است کہ از غصہ هاے ریز و درشت عالم چیزے نمے داند.

تو از عشق چہ مے دانے؟

اولیـטּ بار عشق را کجا دیدے؟

چہ وقت با او حرف زدے؟

چہ کسے بہ تو گفت: عشق چہ رنگے است؟

عشق گاهے بہ رنگ آسماטּ است

و

 گاهے بہ رنگ پرهاے پرستویے کہ بہ دنبال آشیاטּ مے گردد

و

 گاهے دیگر بہ رنگ آرزوهایے که در قلبهایماטּ پنهان کرده ایم.

مـטּ از عشق وضو مےسازم

مـטּ با عشق نماز مےخوانـﻣ

 مـטּ در عشق غرق مےشوم

مـטּ بے عشق در کنج قفسے کہ میلہ هایش از حسرت است

مے پوسم.

 مـטּ بی عشق مےمیرم.

با عشق مےتواטּ حرف زد .

 با عشق مےتواטּ راه رفت

 با عشق مےتواטּ همہ دیوار ها را برداشت و بہ جاے آטּ پنجره کاشت.

سوگند بہ چشمهاے تو...

 

 

سوگند بہ چشمهاے تو کہ همیشہ بیدارند  

بزرگتریـטּ درس هستے جز ایـטּ دو حرف نیست:

 

                                                     بے عشق نمےتواטּ زیست...

0060

دوست دارم جشم هایت را قاب کنم

و بر طاقچه ی دلم بگذارم

تا

آخرین دلشوره هایم در شیرینـی نگاهت محو شود

0059

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست ، اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست ، مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی … !

0058

وجودم اشک شده است همه وجودم ازاشک می جوشد،می لرزد،می

 سوزد،خاکستر میشوم،اشک شده ام ودیگر هیچ ،به من اجازه بده که

درجوارت قربانی شوم وبرخاک ریخته شوم وازوجودم اشک غنچه ای

بشکفد که نسیم عشق وفداکاری ازآن سرچشمه بگیرد.هنگامی که

 پرستوی عاشق برگل یاس می نشیند،هنگامیکه امواج دریابه طلاطم می

افتد:

((به یادتوخواهم بود))

0057

امروز بلاخره مامانت بهم زنگ زد

کلی باهم صحبت کردیم تمام نظرات خودش وبابات رو برام توضیح داد منم تمام نظرات وارزشهای خودمو خانوادمو براش توضیح دادم یه کمی هم بگو بخند کردیم البته یه جاییش مامانت یه کمی هم بغض کرد که منم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم

خلاصه یه سری سوال اولیه و کلی رو ازم پرسید منم کامل وروراست جواب دادم خیلی همه چی خوب پیش رفت آخراش یه تصمیمایی هم باهم گرفتیم(با مامانت ساخت وپاخت کردیم ودست به یکی)خیلی عالی بود

خیلی مامانت مهربونه والبته دوست داشتنی

خوشحالممممممممممممممممممممممممم

0056

وقتی می گوییم روز "  مــــ . ر .  د  "

دهانمون پر می شه از کلمه ای که  در اون هزار معنی نهفته است 

یک دنیا معرفت و مهربانی 

یک مـــَرز میان منطق و ایمان 

یک معجزه  برای آفرینش 

کسی که مــُهر آدمیت رو به پیشونی داره ....

اگر عشق کسی هستی 

سایه ء سرش باش

نگذار هیچوقت  پشتش خالی بشه 

اگر قراره یک روزی  "پدر " کسی باشی 

حواست باشه تا آب توی دلش تکون نخوره

بگذار تا به بودنت افتخار کنه

چون تو یک مردی

 

مردی که قراره  یک " مــــــ . ر . د  " باشه

توی این دنیای  " نــــــــــامـــــــــــــرد "

 

روزت مبارک مرد من

0055

salam marde man

 

mikhastam be khatere hameye mehrabooniat delsooziat hamzabooniat hamdardiat bakhshidanat gozashtat sabooriat khoshghalbiat azat tashakor konam

 

be khatere kenaram boodanet mamnoonam

 

be omide roozi ke kenaret basham zendegi mikonam...

 

to bahtarin hediei hasti ke khoda behem dade

 

roozet mobarak topoluye man

 

dooset daram...

 

 

0054

من نمی‌فهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان…
پررو می‌شوند؟
خب بشوند….
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
همین نگاه‌ها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نمانده‌ایم؟…
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من می‌خواهم
مَردَم بداند دوستش دارم….

عزیزدلم روزت مبارک خیلی دوست دارم

0053

گــــــ ـاهی وَقت هـــــ ـا

چیـــــ ـزی مینــِویســـــ ـی فـَقَط بَرایـ یـــــِ ـک نَفَـــــ ـر 

اَمــــّ ــا ذوقــَتـ کــــ ـور میشَوَد وَقتـــــ ـی یـــــ ـادَت میوفـــــ ـتَد 

کهـ هَر کَســـــ ـی مُمکِنـ اَست بــِخـــــ ـوانَد جُز آنـ یـــــِ ـک نَفَــــــ ـر

0052

می‌ایستم کنار دریا

و طلوع تو را

انتظار می‌کشم

با موج بلند می‌خیزم

بیایی

ابر می‌شوم در آغوش تو

نیایی می‌ریزم...

0051

نمی دانم کدام نگاهت را به تصویر کشم،

کدام بهار وجودت را که سراسر از نور است، به روی بوم آورم...

و کدام اقیانوس بی انتهای مهرت را که سرشار از محبت است، با رنگ به روی کاغذ روان کنم..

نسیم روح بخش تو تسکین دردهای شبانه ی من است...

و خیال روی تو همواره همراه من است...

دلم در هوای عطراگین نفسهایت، آرام می گیرد؛

 

                                                بتاب بر جسم خسته ام...

     بتاب و بسوزان،

               فراموشی ها را...

                      تاریکی اندوه را...

                                                             بی رنگی را...       

                    درد را...

              آغاز بودن را تجربه می کنند، پیله شکسته های جدا از قفس...    

                                          به تو باید رسید تا نور شد

                                           و تمام راه، راز ماند تا جاودانه  شد...                 

                                               کدام راه مرا به تو خواهد رساند..؟

                                                   چقدر فاصله مانده تا به تو رسید..؟

0050

دوستت می دارم
چون طنین گل سرخ
که در اندیشه ء بوسیدن عشق
قدحی می نوشد
از شراب خورشید
ای سحرگاه امید
ای که با عشق درآمیخته ای
ای که آتش به دل افروخته ای
ای که با یک نگه این سینه ء من سوخته ای
و ز دل جامهء تن دوخته ای

دوستت می دارم.

0049

امروز یه روز خاصه

آخه فکر نمیکردم به این زودیا بتونم با مامانت صحبت کنم درسته درحد احوالپرسی بود اما واقعا خوشحال شدم حس خیلی خوبی تو وجودمه

مامانتو خیلی دوس دارم

0048

دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم

همه احساسی را که به تو دارم...

بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و

این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند

مسعود من عزیزترینم همه جان و دلم فدای تو ...

تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم

0047

همه  رنج  جهان رفت  از  تن  من


چو دستش حلقه شد بر گردن من

0046

میدانی
 !بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی … خسته نمیشوی
!بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی … عادتــــ نمیشوند
بعضـی ها هرچه تکرار شوند … باز بکرند و دستــ نـخورده ...

دیده ای ؟ شنیده ای ؟
...بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند  ...مثل تو


0045

وقتی تو نیستی...

تمام دنیا هم که جمع باشند

انگار یک چیز دنیا کم است!!!

آنقدر کم که......

تمام هستی زیر سئوال می رود!!

0044

گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ، دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ، دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند

0043

حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم

این هـــــمه دلـــتنگی

دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود ,  نه نـــــوشتن

دلــــم لـــــمس اغوشــــــت را میخواهد

فقط همـــــــین

0042

یه وقتایی هست که میخوای یه حرفی رو بگی

 اما هر کاری میکنی نمیتونی.

از هر جایی شروع میکنی از هر حرفی تا بتونی به اون

 حرف برسی اما بازم نمیتونی

اون وقت میبینی یه حرفایی زدی که اصلا اون حرفایی نبوده

که دلت میخواسته بگی

دارم اینو به تو میگم . میدونی چرا اینطوریه؟...

واسه اینکه این حرفا ،حرفایی که تو باید

 بگی نه من.!!!!!!!!!!!!!!!!!!

0041

دلم برات تنگ شده ............

به کی بگم که این دل طاقت دوریتو نداره........

 

چتر مهرت بر سرم وا کن! باران دلتنگی بی امان می بارد.

آرام به آرامى بوسه های تو

0040

هــیـچ کجـــا



جــز خـــوابـــــــ رویـــــ بـازوهـایــــــ مـردانـه اتـــــ ،


امــنیتــــــ را معــنـا نــمیکـــند


بـــــرایمـــــ ...

0039

راهرو...........

 

ازاین راهرویک نفرردشده..

 

که عطرش همونه که تومیزنی..

 

برای به زانودراوردنم...


توازمرگ حتی جلومیزنی...

 

ازاین راهرویک نفررد شده...

 

مث وقتایی که توناراحتی....

 

نفس میکشم باتمام وجود....

 

عجب عطرخوبی زده لعنتی.....

 

صدات میکنم تاهمه بشنون...

 

جواب صدام غیرپژواک نیست...

 

من انقدشکستم حس میکنم...

 

که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست....

 

یه جوری دلم تنگ میشه برات....

 

محاله بتونی تصورکنی....

 

گمونم نمیتونی حتی خودت

 

..............................

 

جای خالیتوتودلم پرکنی

0038

هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود



ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….
دنیای زیبایی که درون آنم
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست
اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من…
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش
نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش….
گفته بودم که با تو نفس میگیرم
گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت
اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من

0037

وقتی شود که حال خودت را ندانی. وقتی شود که احساس خودت را نتوانی درک کنی. وقتی شود که ناراحتی و بغض و بیخوابی و غم و قصه روی سرت هوار شود. وقتی بشود وقتی که ندانی برای چه اینجا نشسته ای. وقتی بشود که قلبت، دستت، هوشت، پایت، ارتباطشان قطع شده. وقتی بدانی که قلبت به سرت و سرت به قلبت میخندد، وقتی انگشتانت نای حرکت نداشته باشند. وقتی سیگنالهای مغزت فقط پیغام گنگی بفرستند، وقتی حالت خراب باشد، بهتر است نیزه ات را زمین بندازی و سینه ات را سپر کنی و بگویی : این سینه مال شما، هر جایش را خواستید پاره پاره کنید. نیزه را هر جایش خواستید بزنید. اول قلبم را نشانه روید.

فقط یک لحظه: هر کس میزند یزند فقط تو نزن...