وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود!
وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید!
وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید!
وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید!
وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است!
وقتی یکی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست!
وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است!
وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید!
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید!
وقتی یکی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید!
وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید!
وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید!
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید!
وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید!
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد!
وقتی یکی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید!
وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند!
وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد!
وقتی یکی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید!
وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید!
وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست!
وقتی یکی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست!
امروز صبح از ذوق و هیجان داشتم پس میوفتادم
واقعا قلبم داشت از سینه میزد بیرون همیشه دیدنت واسم زیباتر وهیجان انگیزتر از قبل میشه
یه جور خاصی عشقم بیشتروبیشتر میشه
از خوشحالی وهیجان وعشق اصلا زبونم بند اومده بود
چشمات داشت با چشمام حرف میزد
اینکه همیشه میتونیم با چشمامون زمان زیادیو با هم حرف بزنیم خیلی فوق العاده وارامش دهندست وقتی تو راه خیلی آروم دستامو گرفتی تو دستات ونوازششون کردی ومثل همیشه بوییدی و بوسیدیشون تمام وجودم پر از احساس آرامش شد
وقتی کنارمی تمام جسمو روحم پراز احساس امنیت میشه
احساس میکنم کلمات تو بیان احساس ما واقعا عاجزند و همه چیز توی نگاه وقلب من وتو قابل لمسه
وقتی باهم رفتیم تواتاق دکترم(روانشناس)سکوت کردم تا بیشتر تو صحبت کنیو صدای مهربونتو بیشتر بشنوم
همه احساسم تمام زندگی من همه کسم تویی
به خاطر همه چیز ممنونم عشق همیشگی من
نمـی دانـم میدانـی یانـه ..
لحظـه ی تـولـد مـن بـه همـان ثانیـه ای برمیگردد..
کـه تو برای اولیـن بار بـه مـن گفتـی ..
دوسـتت دارمـ
سوگند بہ شبنـﻤ هایے کہ پیش از بیدار شدن خورشید بہ دنیا مے آیند
و
بہ گلهایے که خوشبوتر از همہ خاطره های زمیـסּ هستند
از عشق گفتـסּ و نوشتـסּ آساטּ نیست.
عشق کوچہ ایے است کہ آهنگ اشتیاق قلبہا را مے تواטּ در آטּ شنید.
عشق افقے است آبے کہ نگاه بارانے عاشقاטּ بہ آטּ دوختہ شده است.
عشق نفسہاے کودکے شادماטּ است کہ از غصہ هاے ریز و درشت عالم چیزے نمے داند.
تو از عشق چہ مے دانے؟
اولیـטּ بار عشق را کجا دیدے؟
چہ وقت با او حرف زدے؟
چہ کسے بہ تو گفت: عشق چہ رنگے است؟
عشق گاهے بہ رنگ آسماטּ است
و
گاهے بہ رنگ پرهاے پرستویے کہ بہ دنبال آشیاטּ مے گردد
و
گاهے دیگر بہ رنگ آرزوهایے که در قلبهایماטּ پنهان کرده ایم.
مـטּ از عشق وضو مےسازم
مـטּ با عشق نماز مےخوانـﻣ
مـטּ در عشق غرق مےشوم
مـטּ بے عشق در کنج قفسے کہ میلہ هایش از حسرت است
مے پوسم.
مـטּ بی عشق مےمیرم.
با عشق مےتواטּ حرف زد .
با عشق مےتواטּ راه رفت
با عشق مےتواטּ همہ دیوار ها را برداشت و بہ جاے آטּ پنجره کاشت.
سوگند بہ چشمهاے تو...
سوگند بہ چشمهاے تو کہ همیشہ بیدارند
بزرگتریـטּ درس هستے جز ایـטּ دو حرف نیست:
بے عشق نمےتواטּ زیست...
دوست دارم جشم هایت را قاب کنم
و بر طاقچه ی دلم بگذارم
تا
آخرین دلشوره هایم در شیرینـی نگاهت محو شود
دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست ، اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست ، مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی … !
وجودم اشک شده است همه وجودم ازاشک می جوشد،می لرزد،می
سوزد،خاکستر میشوم،اشک شده ام ودیگر هیچ ،به من اجازه بده که
درجوارت قربانی شوم وبرخاک ریخته شوم وازوجودم اشک غنچه ای
بشکفد که نسیم عشق وفداکاری ازآن سرچشمه بگیرد.هنگامی که
پرستوی عاشق برگل یاس می نشیند،هنگامیکه امواج دریابه طلاطم می
افتد:
((به یادتوخواهم بود))
امروز بلاخره مامانت بهم زنگ زد
کلی باهم صحبت کردیم تمام نظرات خودش وبابات رو برام توضیح داد منم تمام نظرات وارزشهای خودمو خانوادمو براش توضیح دادم یه کمی هم بگو بخند کردیم البته یه جاییش مامانت یه کمی هم بغض کرد که منم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
خلاصه یه سری سوال اولیه و کلی رو ازم پرسید منم کامل وروراست جواب دادم خیلی همه چی خوب پیش رفت آخراش یه تصمیمایی هم باهم گرفتیم(با مامانت ساخت وپاخت کردیم ودست به یکی)خیلی عالی بود
خیلی مامانت مهربونه والبته دوست داشتنی
خوشحالممممممممممممممممممممممممم
وقتی می گوییم روز " مــــ . ر . د "
دهانمون پر می شه از کلمه ای که در اون هزار معنی نهفته است
یک دنیا معرفت و مهربانی
یک مـــَرز میان منطق و ایمان
یک معجزه برای آفرینش
کسی که مــُهر آدمیت رو به پیشونی داره ....
اگر عشق کسی هستی
سایه ء سرش باش
نگذار هیچوقت پشتش خالی بشه
اگر قراره یک روزی "پدر " کسی باشی
حواست باشه تا آب توی دلش تکون نخوره
بگذار تا به بودنت افتخار کنه
چون تو یک مردی
مردی که قراره یک " مــــــ . ر . د " باشه
توی این دنیای " نــــــــــامـــــــــــــرد "
روزت مبارک مرد من
salam marde man
mikhastam be khatere hameye mehrabooniat delsooziat hamzabooniat hamdardiat bakhshidanat gozashtat sabooriat khoshghalbiat azat tashakor konam
be khatere kenaram boodanet mamnoonam
be omide roozi ke kenaret basham zendegi mikonam...
to bahtarin hediei hasti ke khoda behem dade
roozet mobarak topoluye man
dooset daram...
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان…
پررو میشوند؟
خب بشوند….
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟…
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مَردَم بداند دوستش دارم….
عزیزدلم روزت مبارک خیلی دوست دارم
گــــــ ـاهی وَقت هـــــ ـا
چیـــــ ـزی مینــِویســـــ ـی فـَقَط بَرایـ یـــــِ ـک نَفَـــــ ـر
اَمــــّ ــا ذوقــَتـ کــــ ـور میشَوَد وَقتـــــ ـی یـــــ ـادَت میوفـــــ ـتَد
کهـ هَر کَســـــ ـی مُمکِنـ اَست بــِخـــــ ـوانَد جُز آنـ یـــــِ ـک نَفَــــــ ـر
میایستم کنار دریا
و طلوع تو را
انتظار میکشم
با موج بلند میخیزم
بیایی
ابر میشوم در آغوش تو
نیایی میریزم...
نمی دانم کدام نگاهت را به تصویر کشم،
کدام بهار وجودت را که سراسر از نور است، به روی بوم آورم...
و کدام اقیانوس بی انتهای مهرت را که سرشار از محبت است، با رنگ به روی کاغذ روان کنم..
نسیم روح بخش تو تسکین دردهای شبانه ی من است...
و خیال روی تو همواره همراه من است...
دلم در هوای عطراگین نفسهایت، آرام می گیرد؛
بتاب بر جسم خسته ام...
بتاب و بسوزان،
فراموشی ها را...
تاریکی اندوه را...
بی رنگی را...
درد را...
آغاز بودن را تجربه می کنند، پیله شکسته های جدا از قفس...
به تو باید رسید تا نور شد
و تمام راه، راز ماند تا جاودانه شد...
کدام راه مرا به تو خواهد رساند..؟
چقدر فاصله مانده تا به تو رسید..؟
دوستت می دارم
چون طنین گل سرخ
که در اندیشه ء بوسیدن عشق
قدحی می نوشد
از شراب خورشید
ای سحرگاه امید
ای که با عشق درآمیخته ای
ای که آتش به دل افروخته ای
ای که با یک نگه این سینه ء من سوخته ای
و ز دل جامهء تن دوخته ای
دوستت می دارم.
امروز یه روز خاصه
آخه فکر نمیکردم به این زودیا بتونم با مامانت صحبت کنم درسته درحد احوالپرسی بود اما واقعا خوشحال شدم حس خیلی خوبی تو وجودمه
مامانتو خیلی دوس دارم
دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم
همه احساسی را که به تو دارم...
بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و
این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند
مسعود من عزیزترینم همه جان و دلم فدای تو ...
تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم
همه رنج جهان رفت از تن من چو دستش حلقه شد بر گردن من
میدانی
!بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی … خسته نمیشوی
!بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی … عادتــــ نمیشوند
بعضـی ها هرچه تکرار شوند … باز بکرند و دستــ نـخورده ...
دیده ای ؟ شنیده ای ؟
...بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند ...مثل تو
وقتی تو نیستی...
تمام دنیا هم که جمع باشند
انگار یک چیز دنیا کم است!!!
آنقدر کم که......
تمام هستی زیر سئوال می رود!!
حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم
این هـــــمه دلـــتنگی
دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن
دلــــم لـــــمس اغوشــــــت را میخواهد
فقط همـــــــین
یه وقتایی هست که میخوای یه حرفی رو بگی
اما هر کاری میکنی نمیتونی.
از هر جایی شروع میکنی از هر حرفی تا بتونی به اون
حرف برسی اما بازم نمیتونی
اون وقت میبینی یه حرفایی زدی که اصلا اون حرفایی نبوده
که دلت میخواسته بگی
دارم اینو به تو میگم . میدونی چرا اینطوریه؟...
واسه اینکه این حرفا ،حرفایی که تو باید
بگی نه من.!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم برات تنگ شده ............
به کی بگم که این دل طاقت دوریتو نداره........
چتر مهرت بر سرم وا کن! باران دلتنگی بی امان می بارد.
آرام به آرامى بوسه های تو
هــیـچ کجـــا
جــز خـــوابـــــــ رویـــــ بـازوهـایــــــ مـردانـه اتـــــ ،
امــنیتــــــ را معــنـا نــمیکـــند
بـــــرایمـــــ ...
راهرو...........
ازاین راهرویک نفرردشده..
که عطرش همونه که تومیزنی..
برای به زانودراوردنم...
توازمرگ حتی جلومیزنی...
ازاین راهرویک نفررد شده...
مث وقتایی که توناراحتی....
نفس میکشم باتمام وجود....
عجب عطرخوبی زده لعنتی.....
صدات میکنم تاهمه بشنون...
جواب صدام غیرپژواک نیست...
من انقدشکستم حس میکنم...
که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست....
یه جوری دلم تنگ میشه برات....
محاله بتونی تصورکنی....
گمونم نمیتونی حتی خودت
..............................
جای خالیتوتودلم پرکنی
هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
وقتی شود که حال خودت را ندانی. وقتی شود که احساس خودت را نتوانی درک کنی. وقتی شود که ناراحتی و بغض و بیخوابی و غم و قصه روی سرت هوار شود. وقتی بشود وقتی که ندانی برای چه اینجا نشسته ای. وقتی بشود که قلبت، دستت، هوشت، پایت، ارتباطشان قطع شده. وقتی بدانی که قلبت به سرت و سرت به قلبت میخندد، وقتی انگشتانت نای حرکت نداشته باشند. وقتی سیگنالهای مغزت فقط پیغام گنگی بفرستند، وقتی حالت خراب باشد، بهتر است نیزه ات را زمین بندازی و سینه ات را سپر کنی و بگویی : این سینه مال شما، هر جایش را خواستید پاره پاره کنید. نیزه را هر جایش خواستید بزنید. اول قلبم را نشانه روید.
فقط یک لحظه: هر کس میزند یزند فقط تو نزن...