0131


می‌پرسی تنهایی؟

 

 

 

  تنهایم

 

  تنها

 

  مثلِ هواپیمایی که گیج می‌زند آن بالا

 

  وصل نمی‌شود تماسش با برجِ مراقبت

 

  مثلِ هواپیمایی که آماده‌ی فرود است روی اقیانوس

 

 

 

  می‌‌پرسی تنهایی؟

 

 

 

  تنهایم

 

  تنها

 

  مثلِ زنی که همه‌ی روز پشتِ فرمان است و

 

  شهرهای کوچک را می‌بیند و

 

  فکر‌ می‌کند بماند آن‌جا

 

  زندگی کند آن‌جا

 

  بمیرد آن‌جا

 

 

 

  تنهایم

 

  تنها

 

  مثلِ کسی که از خانه بیرون می‌زند بی‌هوا

 

  و سردیِ شهر نفسش را می‌بُرد

 

  مثلِ کسی که بیدار می‌شود از خواب و

 

  می‌بیند خانه خالی‌ست

 

  مثلِ قایقی که به ساحل می‌رسد امّا

 

  خبری از صاحبش نیست

 

  مثلِ یخی که مانده گوشه‌ی قایق و

 

  آب شده است زیرِ آفتاب

 

  مثلِ قایقی که می‌داند عاقبتش سوختن در آتش است

 

 

 

  می‌پرسی تنهایی؟

نظرات 4 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.rendanemoghan.blogsky.com/

سلام
مرسی بابت حضورتون....
راسش فقط شعر اول را خوندم.قشنگ بود
موفق باشی

نسیم پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://my-closed-dreams.blogsky.com/

لاییییییییک

شبگرد جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://khateratekhane.blogsky.com

تنهام
تنهایی
تنهاست
تنهایند
تنهاییم
تنهایند

خیلی خوب میشه صرفش کرد
چون همگی مثل همیم
حتی اگر دور و برمون پر آدما باشه
خوب یادم میاد
یکی از آشنایان دور که با هم صمیمی شده بودیم و از ته دلم خبردار شد تعجب کرد
بهم گفت
فکر میکردم تو شادترین آدم روی زمین
ولی الان دیگه اینو فکر نمیکنم
هممون تنهاییم
هممون
هممون هم دردیم
هم درد

شبگرد جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ http://khateratekhane.blogsky.com

ممنون از حضورت
بازم تنهام نذار تنهاترین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد