میپرسی تنهایی؟
تنهایم
تنها
مثلِ هواپیمایی که گیج میزند آن بالا
وصل نمیشود تماسش با برجِ مراقبت
مثلِ هواپیمایی که آمادهی فرود است روی اقیانوس
میپرسی تنهایی؟
تنهایم
تنها
مثلِ زنی که همهی روز پشتِ فرمان است و
شهرهای کوچک را میبیند و
فکر میکند بماند آنجا
زندگی کند آنجا
بمیرد آنجا
تنهایم
تنها
مثلِ کسی که از خانه بیرون میزند بیهوا
و سردیِ شهر نفسش را میبُرد
مثلِ کسی که بیدار میشود از خواب و
میبیند خانه خالیست
مثلِ قایقی که به ساحل میرسد امّا
خبری از صاحبش نیست
مثلِ یخی که مانده گوشهی قایق و
آب شده است زیرِ آفتاب
مثلِ قایقی که میداند عاقبتش سوختن در آتش است
میپرسی تنهایی؟
سلام
مرسی بابت حضورتون....
راسش فقط شعر اول را خوندم.قشنگ بود
موفق باشی
لاییییییییک
تنهام
تنهایی
تنهاست
تنهایند
تنهاییم
تنهایند
خیلی خوب میشه صرفش کرد
چون همگی مثل همیم
حتی اگر دور و برمون پر آدما باشه
خوب یادم میاد
یکی از آشنایان دور که با هم صمیمی شده بودیم و از ته دلم خبردار شد تعجب کرد
بهم گفت
فکر میکردم تو شادترین آدم روی زمین
ولی الان دیگه اینو فکر نمیکنم
هممون تنهاییم
هممون
هممون هم دردیم
هم درد
ممنون از حضورت
بازم تنهام نذار تنهاترین