0051

نمی دانم کدام نگاهت را به تصویر کشم،

کدام بهار وجودت را که سراسر از نور است، به روی بوم آورم...

و کدام اقیانوس بی انتهای مهرت را که سرشار از محبت است، با رنگ به روی کاغذ روان کنم..

نسیم روح بخش تو تسکین دردهای شبانه ی من است...

و خیال روی تو همواره همراه من است...

دلم در هوای عطراگین نفسهایت، آرام می گیرد؛

 

                                                بتاب بر جسم خسته ام...

     بتاب و بسوزان،

               فراموشی ها را...

                      تاریکی اندوه را...

                                                             بی رنگی را...       

                    درد را...

              آغاز بودن را تجربه می کنند، پیله شکسته های جدا از قفس...    

                                          به تو باید رسید تا نور شد

                                           و تمام راه، راز ماند تا جاودانه  شد...                 

                                               کدام راه مرا به تو خواهد رساند..؟

                                                   چقدر فاصله مانده تا به تو رسید..؟

0050

دوستت می دارم
چون طنین گل سرخ
که در اندیشه ء بوسیدن عشق
قدحی می نوشد
از شراب خورشید
ای سحرگاه امید
ای که با عشق درآمیخته ای
ای که آتش به دل افروخته ای
ای که با یک نگه این سینه ء من سوخته ای
و ز دل جامهء تن دوخته ای

دوستت می دارم.

0049

امروز یه روز خاصه

آخه فکر نمیکردم به این زودیا بتونم با مامانت صحبت کنم درسته درحد احوالپرسی بود اما واقعا خوشحال شدم حس خیلی خوبی تو وجودمه

مامانتو خیلی دوس دارم

0048

دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم

همه احساسی را که به تو دارم...

بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و

این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند

مسعود من عزیزترینم همه جان و دلم فدای تو ...

تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم

0047

همه  رنج  جهان رفت  از  تن  من


چو دستش حلقه شد بر گردن من

0046

میدانی
 !بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی … خسته نمیشوی
!بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی … عادتــــ نمیشوند
بعضـی ها هرچه تکرار شوند … باز بکرند و دستــ نـخورده ...

دیده ای ؟ شنیده ای ؟
...بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند  ...مثل تو


0045

وقتی تو نیستی...

تمام دنیا هم که جمع باشند

انگار یک چیز دنیا کم است!!!

آنقدر کم که......

تمام هستی زیر سئوال می رود!!

0044

گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ، دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ، دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند

0043

حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم

این هـــــمه دلـــتنگی

دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود ,  نه نـــــوشتن

دلــــم لـــــمس اغوشــــــت را میخواهد

فقط همـــــــین

0042

یه وقتایی هست که میخوای یه حرفی رو بگی

 اما هر کاری میکنی نمیتونی.

از هر جایی شروع میکنی از هر حرفی تا بتونی به اون

 حرف برسی اما بازم نمیتونی

اون وقت میبینی یه حرفایی زدی که اصلا اون حرفایی نبوده

که دلت میخواسته بگی

دارم اینو به تو میگم . میدونی چرا اینطوریه؟...

واسه اینکه این حرفا ،حرفایی که تو باید

 بگی نه من.!!!!!!!!!!!!!!!!!!

0041

دلم برات تنگ شده ............

به کی بگم که این دل طاقت دوریتو نداره........

 

چتر مهرت بر سرم وا کن! باران دلتنگی بی امان می بارد.

آرام به آرامى بوسه های تو

0040

هــیـچ کجـــا



جــز خـــوابـــــــ رویـــــ بـازوهـایــــــ مـردانـه اتـــــ ،


امــنیتــــــ را معــنـا نــمیکـــند


بـــــرایمـــــ ...

0039

راهرو...........

 

ازاین راهرویک نفرردشده..

 

که عطرش همونه که تومیزنی..

 

برای به زانودراوردنم...


توازمرگ حتی جلومیزنی...

 

ازاین راهرویک نفررد شده...

 

مث وقتایی که توناراحتی....

 

نفس میکشم باتمام وجود....

 

عجب عطرخوبی زده لعنتی.....

 

صدات میکنم تاهمه بشنون...

 

جواب صدام غیرپژواک نیست...

 

من انقدشکستم حس میکنم...

 

که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست....

 

یه جوری دلم تنگ میشه برات....

 

محاله بتونی تصورکنی....

 

گمونم نمیتونی حتی خودت

 

..............................

 

جای خالیتوتودلم پرکنی

0038

هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود



ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….
دنیای زیبایی که درون آنم
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست
اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من…
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش
نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش….
گفته بودم که با تو نفس میگیرم
گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت
اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من

0037

وقتی شود که حال خودت را ندانی. وقتی شود که احساس خودت را نتوانی درک کنی. وقتی شود که ناراحتی و بغض و بیخوابی و غم و قصه روی سرت هوار شود. وقتی بشود وقتی که ندانی برای چه اینجا نشسته ای. وقتی بشود که قلبت، دستت، هوشت، پایت، ارتباطشان قطع شده. وقتی بدانی که قلبت به سرت و سرت به قلبت میخندد، وقتی انگشتانت نای حرکت نداشته باشند. وقتی سیگنالهای مغزت فقط پیغام گنگی بفرستند، وقتی حالت خراب باشد، بهتر است نیزه ات را زمین بندازی و سینه ات را سپر کنی و بگویی : این سینه مال شما، هر جایش را خواستید پاره پاره کنید. نیزه را هر جایش خواستید بزنید. اول قلبم را نشانه روید.

فقط یک لحظه: هر کس میزند یزند فقط تو نزن...

0036

چقدر قشنگه همیشه این حسو داشته باشی که کسی و دوست داری و کسی هست که تورو با تمام خوبو بدت دوست داره.

تو غمو غصه کنار هم باشن. تو شادی و خوشحالی و خوشبختی کنار هم باشن. و خودشون باشن و خودشون

دنیا رو برای هم بخوان و خوبی رو برای هم

وقتی خوشحالن با هم تقسیمش کنن

وقتی ناراحتن بازم با هم تقسیم کنن و هر دو برای رفعش تلاش کنن

دو عاشق به خاطر هم گذشت و ایثار می کنن

زندگی همیشه شادی و جشن نیست. لحظاتی هست که از بدی های زندگی کم میاری اما همین که بدونی کسی هست که کنارته و می تونی بهش تکیه کنی خیلی حس قشنگیه.

آدم ها همیشه باید تو همه ی مراحل زندگی همدم و همراه و تکیه گاه هم باشن و کمک کنن که باهم برای رفع بدی ها و ناراحتیا قدم به جلو بردارن


و من خوشحالم که بگم من کسیو دارم که دوستم داره و کنارمه و منم همینجا  بهش قوووول می دم همیشه دوستش داشته باشم و کنارش و تکیه گاهش باشم.

0035

ازدواج کرده ویانکرده اید  این مطلب را بخوانید

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان  عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.

روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.

برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.

درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.

از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.

در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.

در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!

یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.

یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.

همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.

اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.

او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروk می‌آورمت.

شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.

جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.

0034

چند روزیست ز نگاهت  دورم

انگار ابریست روزگارم

چتری میخواهم از باران نگاهت

طراوتی از تر شدن صدایت

سرپناهی باش برایم زیر این سقف کبود

امیدی برای روزهای بودونبود

دلت را به من بسپار تا شادت کنم

تا از غم دنیا آزادت کنم

0033

کــور شــود  هــر آنــکــه

چـشــم دیـدن

عـشــقـمـــآن

و خـوآنـدن عـآشـقـآنــه هـآیـم بـرآیـتـ رآ

نــدآرد...!!

0032

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم

 و

 

بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی


 

جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،


 

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم


 

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است


 

از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که


 

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و


 

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ


 

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و


 

در آغوش خود بفشارم!

 

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،


 

تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که


 

می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،


 

آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو


 

توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا


 

در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !

0031

  دلــــم

                        یک مزرعه می خواهد

                         یک تـــــو

                             یک مـــن

                                و گندم زاری طلایی رنگ

که هوایش آکنده با عطـــر نفس های تــــو باشد

0030

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت،
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،
نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد وبه مهمانی عشق برد،
پر از مهر بودی پر از نور بودم،
همه شوق بودی همه شور بودم،

0029

چشم و دل حریصم از دیدن تو سیر نمی شه

راز و رمز عـشق تو
هیچ جوری تعبیر نمی شه
دعای خیرم می خوام سرمه چشمونت کنم
از هر چی چشم بد که هست
یه جوری پنهونت کنم


0028

دوست دارم

خدایا دوستش دارم....مراقبش باش

همه وجودم دوست داشتنته

دوست دارم 

0027

در آغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل

نگهدارم میان مرز دستانت

لبانم را ببوس و مست مستم کن

و نگذار از لبانم عشق بگریزد

تنم را داغ و سوزان کن تو با حرم نفس هایت

و کاری کن که آرامش بگیرد جان بی تابم

در آغوشم بگیر این بار بی پروا تر از قبل

و بگو که مال من هستی

و بگذار از وجودت کام جویم ٫ جان بگیرم

کنارم باش تا فردا و فرداها

مرا از کل این دنیا

فقط چشمان تو کافی است

مرا از کل این دنیا

نگاه عاشقت کافی است


0026

آغوش تو سایه گاه خستگی من است
آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است
و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم
دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو ...
منی که خسته از دست خنجر روزگارم
برای رسیدن به آرامش در کنار تو لحظه شماری میکنم....

0025

  آرامـ آرامـ میبوسمتـــــــ

انــــــقدر کهـ طرحـ لبهایمـ رویـ تمامــــ تنتـــــ جــــا بمانـــــد

بگـــــذار آغوشـ تــــو تـــنهــــــا قلمرویــــــ من بــــــــاشـــــد

یهـ چــــــیز رو از تهــ دلمـ بگمـــ :

      نفســـــهــــام فقـطـ برایـــــــ توئهـــــ ! فقــــطـ تــــــــــو

میدونیــــ کهـ با دنــــیــــا عوضتـــــ نمیــــکنمــــ

الهـــــــی منــــــ فداتـــــ بشمـ کهـ انقدهـ ماهـــــــی عشقمـ

ایشــا... اینـــــ روزایـــــ سختـــــ زودیــــــ تمومـــ میشهـ

بهـ بودنتـــــ افتخـــــار میـــــــــکنم

قلبم تند تند می زنه!

تاپ توپ تاپ توپ!

نمی دونم چشهـ!

حوصله نداره!

می خواد گریه کنه!

قلبم ارامش می خواد!

ولی ندارهـ!

 

0024

بعضی وقتا خیلی سخته که خودتو به اون راه بزنی و تظاهر کنی به چیزی که نیستی...چیزی که تو قلبت اذیتت میکنه...حتی بعضی وقتها تبدیل به بغض میشه ولی تو قورتش میدی و سعی میکنی چهرت چیزی که تو دلت میسوزونتتو نشون نده همه چیزو عادی نشون بده...بعضی وقتها دلم میخواد منتال ریتارد بودم...بعضی وقتها نفهمیدن چه خوبه...داشتم خفه میشدم...داشتم خفه میشدم و هر چی گشتم هیچ پنجره ای نبود که بازش کنم و نفس بکشم...گفتم بیام اینجا یکم بنویسم تا پشت نوشته ها نفس بکشم...چیزی نیست من خوبم...یکم فشار زیادی رومه که میدونم زود برطرف میشه... پر از استرسم.....دیوونه ی اون نگاه و لبخند عاشقانتم... خدای بزرگ به امید تو... فهمیدم خوشبختی یعنی چی...عشق واقعی...احساس پاک....قلب خالص...چشمهای زلال...آغوش امن.... فهمیدم آرامش یعنی چی.... عزیزم عشق زندگیم خدا رو به خاطر داشتنت هر ثانیه هم شکر کنم هر لحظه هم سجده کنم بازم کمه...

سرت رو بذار رو شونه هام خوابت بگیره

بذار تا آروم دل بی تابت بگیره

بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره

حتی من از شنیدنش گریه ام می گیره گریه ام می گیره

بذار رو سینه ام سرت رو چشم های خیسو ترت رو

بذار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنت رو

بغل کن و بچسب بهم بکش دوباره دست بهم

جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم

وقتی چشات خوابش میاد آدم غم هاش یادش میاد


یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد

0023

گویی جهانم زیر و رو می شود

آن هنگام که هـُـرم ِ نفس هایت

زیباترین سمفونی را در گوش هایم می نوازد

0022

زیر پلکت سایه بانم میدهی؟ سوختم آیاپناهم میدهی؟ آتشی افتاده بر جان ودلم قطره آبی برلبانم میدهی؟ میهمان جان جانان گر شوم میزبانی را نشانم میدهی؟ تابیاسایم دمی در پای عشق زیر چترت سر پناهم میدهی؟ ای جواب پرسش بی پاسخم عشق را آیا نشانم میدهی؟ رو مگردان نازنین با گوشه ی چشمت بگو درشرارچهره ات یک بوسه گاهم میدهی؟

سوهان می کشم

 

قصه دل تنگــــی هایم را

 

تا هموار سازم جــــاده های آمدنت را...!!!

0021

نمیدانم از کجا شروع کنم و از چی بنویسم، خیلی حرفها دارم برای گفتن، خیلی حرفها برای شنیدن.می خوام از دلتنگیام بنویسم، می خوام از بغضی که تو سینمه بگم.

می خوام از گریه ها و خلوت های شبانه بنویسم، می خوام از آغاز تولد بگم، می خوام از موقعی بگم که تمام وجودم را ، قلبم را، احساسم را تورا حس کردم و بهت نزدیک شدم.

می خوام از موقع ای بنویسم که هیچ کس رو نداشتم ، ولی تو جای همه رو برام پر کردی.

می خوام از موقع ای بنویسم که تنها بودم ، می خوام از موقع ای بنویسم که فریاد مبزدم ،با تمام وجودم

خدایا کمکم کن کمکم کن ،و خدا از طریق بنده های مهربانش کمکم کرد.می خوام بنویسم ا خدایی که وقتی بنده هاش دلمو شکستن بهم یاد داد غصه نخورم ، بهم یاد داد صبور باشم، بهم یاد دا که عاشق بشم.

می خوام از عشق بگم، از الهی بودنش، از بزرگیاش، مهربونیاش

خیلی خیلی دوست دارم.

0020

تو فقط مال همین قلب پر احساس منی

 

 

شب من با تو سحر خواهد شد

 

 

تو نمی دانی من . . .

 

 

چه قدر عشق تو را می خواهم

 

 

تو بخوان تا همه احساس شوم

 

 

کاش می دانستی . . .

 

 

شعرهای دل من پیش نگاه تو به خاک افتاده است

 

 

به سرم داد بزن . . .

 

 

تا بدانم که حقیقت داری

 

 

این همه عشق برای دل تو ناچیز است

 

 

آسمان را به زمین وصل کنم؟

 

 

یا زمین را همه لبریز ز سر سبزی یک فصل کنم؟

 

من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم

 

به خدا گر تو نباشی

 

 

بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم...

0019

دیروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود

1روزی که هیچ وقت فراموش نمیشه

 

روزی که تاآخرعمر تک تک ثانیه هاشو مرورمیکنم وپرمیشم از عشق....

 

ازآرامش..


وقتی با تو حرف می زنم،دلم نمیخواهد خورشید در آسمان چهارم به خواب برود.عطرخوش تو در اتاقم می پیچد،پرده ها به رقص در می آیند،سقف اتاقم پرازستاره وفرشته می شود ماه انقدر پایین می آید که می توان لمسش کرد.

مسعودم،فقط تو می توانی بی آنکه در را باز کنی وارد قلبم بشوی ونام مقدس عشق راروی تک تک سلولهایم بنویسی.فقط تو می توانی بی آنکه دست در گردن کلمات بیندازی رگهایم را پراز شعر کنی.....

0018

زمانی که در کنارم نیستی تمام غمم،به تعداد دردهای دلم است که کسی را برای گفتنش ندارم! اما گاهی هستی!تنها گاهی! آن زمان تمام غمم یکیست! که هستی و نمیتوانم زبان باز کنم... خنده ات زیبا تر از آنست که بخواهم لحظه ای نبینمش... پس باش!یک غم از هزارش بهتر است!خنده ات را هم دارم!آن یکی را هم می زداید...

0017

عاشق باش چون این راه مقدس است

                                                      و پایان راه شیرین تر از گذشته است !!

 

 

 

از راه دور تو را میپرستم ای قبله ی امید من !!

 

از راه دور به تو عشق میورزم تا دیگر فاصله ها را احساس نکنی !!

 

از راه دور درد دل هایم را به تو میگویم و تورا در آغوش محبت های خودم می فشارم !!

 

آری از همین راه دور هم میتوانی دست در دستانم بگذاری و با هم قدم بزنیم !!

 

به خواب عاشقی میروم تا این رویا برایم زنده شود!!

خاطره هایمان را همیشه در ذهنم مرور میکنم و هیچگاه نمیگذارم از ذهنم دور شوند !!

 

این فاصله هارو با محبت و عشقم از بین میبرم و کاری میکنم همیشه احساس کنی در کنار منی !!

و این است برایم یک خوابه عاشقونه !!

 

خوابه نگاه به چشمان هم !!

 

خوابه با هم بودنمان!!

 

آری و این است یک فاصله ی عاشقانه !!

 

دوستت دارم تا ابدیت

0016

داستان جالبیه

حتمابخونش

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند…

 

 

 

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

 

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا …

 

برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت .

 

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :”این بار اولته” دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:”این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

 

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :”چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟”

 

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:”این بار اولت بود. “

0015

بعضی وقتا باهات قهرم یعنی نذار قهرکنم.

یعنی برم گردون و سفت بغلم کن.

سرم رو بچسبون به سینتو بگو:

زهرمار وقهر.............

مگه میذارم قهرکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه الکیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ادامه مطلب ...

0014

دلم لکـــ زدهـــ

برای یکـــــ ـعاشقانهـ ے آرامـ

کهـ مــــرا بنشانـے روی پاهایت

و بگذارے گله کنمـ

از تمامـ این کابوس هایـے

کهـ چشمـ تو را دور دیدهـ اند

و دلتنگیـ را بهـــانهـ کنم

و سرمـ را پنهــــان کنمـ

توی گودے گردنتــــ

و تمامـ ریهـ امـ را پر کنمـ

از عطـــر مردانهـ اتــــــ

امشَبــ دلَم حـُضورِ مـَردانه مـے خواهَد

نـَـه اینکه مــَرد باشَد،نـــَه ...

مـَردانه باشد...حَرفـَش،قــولـَش ...

فکـرَش،نگـآهَش،قـلبش و ....

آنقدر مـَردانه که بتواטּ تا بینهایتِ دنیـآ به او اعتماد کرد...تکیــه کرد

دَقیقا تو ...!!

0013

سلام آروم جونم

حالم خیلی گرفته بود ،حال بد بد بد بد بدی دارم

میخوام الان یه نفس عمیق عمیق عمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــق بکشم تا دلم کمی تسکین پیدا کنه

دارم سعی میکنم همه چیز رو درست کنم..از شر هر چیزی که روانم رو آزار میداد خلاص شم...از همه ی

بند هایی که اطرافم رو گرفته بود

همیشه با بغض حرف زدن سخت است اما نمی دونستم با بغض نوشتن انقدر سخت تر باشد...

ین روزها وانمود کردن هم برام سخت شده... که چیزی نشده....

باز از اون روزهاست که دلم برای خودم تنگ شده.....

گاهی وقتا میون next next کردن آهنگ های گوشیت به یه آهنگی برمی خوری که هزارتا خاطره داری باهاش....

قربون مهربونیات

فدای دل پاکت بشم نگران نشو عمرم

امروز حالم خوب نبود نتونستم مثل همیشه دیوونگی کنم

شکرت که کسی را به این بنده حقیر دادی که پاک و مهربان است صبور وخوش زبان است

خداجونم بابت داشتنش ازت ممنونم خیلی بهم لطف کردی دوسش دارم چون لایق دوس داشتنه دوسش دارم چون خوبه

متشکرم ازت خدا جونم خیلی خیلی خیلی ازت همیشه سلامتی و شادی و بهترین چیزا رو براش میخوام هوای عزیزمو داشته باش و بهم کمک ک تا بتونم لایقش باشم کاش بتونم

بیشتر از همیشه بهانه ی نبودنت را می گیرم

 

0012

جان چقدر این کلمه جون گفتنت رو دوست دارم وقتی بهم میگی جون

 

دلم پرمیزنه واست.

 

نمیدونی دوست دارم اون  لحظه جونم رو فدات کنم .چقدر صدات بهم ارامش میده.

 

لحظه های که کنارت هستم ارامش دارم مسعودم عزیزدلم باور کن گاهی

 

اینقدر دلم برات تنگ میشه که نگو

 

من هرلحظه به تو فکر میکنم درحالی که تواز من دور هستی.

 

دستانم تمنای دستانت رو داره.قلبم عشق تورو میتپه و لبام تورو فریاد میزنه و

 

چشمانم به دنبال تو میگرده

 

درواقع همه وجودم درگیر عشق تو شده.

 

کاش زودتر این لحظه وصال برسه تا من وتو به یک ارامش درونی

 

برسیم.هرروز عاشق تر میشم گاهی حتی خودم هم باور نمیکنم منو اینهمه عاشقی.

 

مسعودم دوستت دارم.مسعودم دوستت دارم.مسعودم دوستت دارم

 

خدایا من عاشقانه مسعود رو دوست دارم وخود توشاهد این خواستن هستی

 

0011

میخوامـ حرف بزنمـ باهاتــ..

حـرفای دلــمو با تو قسمتــ کنمـ..و تو همـ حرفــ بزنی و سکوتــ نکنی

دوس ندارم فقط من حرف بزنم وتوسکوت کنی میخوام حرفاتو بزنی حتی اگه تلخ باشن حتی اگه ساعت ها به گریه وادارم کنن

دلم پره ازحسرت کنارت بودنواحساس نفسهات لمس وجودت امنیت نگاهت

0010


خب دلم گناه داره

مگه روزآخر که گفتم میذارمش پیشتو میرم قول ندادی مواظبش باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0009

دیشب هق هق گریه هام دل خودم رو هم خون کرده بود یعنی دلم برای خودم سوخت اونم خیلی!!! وشام سوت میکشن دیشب اصلا خوابم نمیبرد همش دنده به دنده میشدم و گاهی شدیدا اشک میریختم و گاهی وسطش میخندیدم!! دلم یه بغل میخواد برای گریه برای ارامش!ادلم بوس میخواد بوس کردن موهات رو خیلی دوست دارم!!!

گریه کردم باز ،اعصابم ریخت بهم باز،حرص خوردم اخه

الان با گریه دارم تایپ میکنمحالم خیلی بدِ. یعنی افتضاحه

صبح هم که همش گریه و زاری و بغض و

کجایی؟

چراجواب نمیدی؟

ازدلشوره قلبم به طپش افتاده

دستام داره میلرزه

.................................................................................

0008


زیبایی زندگی به اینه که تو از من دور باشی و من برای اومدنت لحظه شماری کنم

به اینه که وقتی خدای نکرده دعوامون شد با یه گوشه چشم دنیای اشتی و محبت رو بهم پرت کنیم انگار نه انگار

که قهر بودیم

به اینه که وقتی صدام میکنی جوابتو ندم نه اینکه برام مهم نباشه برای اینکه پاشی بیای طرفم ببینی که چی

شده جوابتو ندادم اونوقت بفهمی شوخی بودو آغوشتو ازت بدزدم

همه زیبایی زندگی به اینه که وقتی ناراحتم یا حتی دارم اشک میریزم بیای با دستای پرمهرت اشکامو پاک

کنی منم سر رو شونت بذارم اونموقست که هر چی ناراحتیه از وجودم کنده میشه و دنیای شادی رو بهم میدن

همه ی زیبایی زندگی به اینه که هرجا باشم تو کنارم باشی

نفس که میکشم توام همنفسم باشی

قدم که میزنم توام همراهم باشی

حرف که میزنم توام همصحبتم باشی

خوشحال که باشم تو قش قش بخندی

ارزو که میکنم ارزوهای تو براورده بشن

همه ی زیبایی زندگی به اینه که وقتی تو غصه داری من همه ی شادیهامو بفروشم تا تو یه ذره غصه تو

دلت نمونه

وقتی کم میاری من همه ی عمرمو حراج بذارم تا تو کم نبینی

خسته که هستی من همه ی انرژیمو ارزونیت کنم تا تو جون بگیری

اما وقتی سرتو پایین میگیری من اون بالا پیشه خدا باشم تا تو خدارو فریاد بزنیو سرت بالا باشه

تمومه شیرینی زندگی تو این جمله خلاصه شده:

انقدر دوستت دارم که یه تار موی گندیدتو با دنیا عوض نمیکنم

0007

تو خود می دانی چگونه قلبم را تسخیر کرده ای

 

ذره ذره عاشقم کردی

 

ذره ذره در لابه لای دریچه های قلبم رخنه کردی.......

 

همین حالا که می نویسم چقدر دلتنگتم

 

دلتنگ نگاه کردنت

 

دلتنگ بوئیدنت

 

دلتنگ بوسیدنت

 

اما تو همین جایی

 

درست وسط نیم کره های قلب من

 

امشب تا صبح در آغوش تو می خوابم

 

و حرف های دلم را در گوش تو همچون لالایی زمزمه می کنم

 

آغوش گرمت را به رویم باز کن

 

آغوشت امن ترین جای دنیاست برای من

 

من مال توام فقط مال تو

 

تو مال منی فقط مال من

 

دوستت دارم فرشته ی زمینی

0006

به نام خداوند مهربانی که قلب مرا و سراپای وجودم را از عشق به تو لبریز ساخته ، عشقی که هر لحظه فزونی می یابد و بی قراری را در دلم برپا می کند.

به نام خدایی که تو را برای من آفرید، و مرا برای تو و هردوی ما را برای خودش.

خدایا ! تو را سپاس می گویم که چنین گوهر ارزنده ای را به من ارزانی داشتی. تو را سپاس می گویم که چنین موجود شریف و صادقی را در زندگی به من عطا کردی و وجود او را اختر فروزان زندگیم ساختی.

خدایا ! مرا آنچنان که او می خواهد و او را آنچنان که من می خواهم و هردویمان را آنچنان که تو می خواهی بساز.

پروردگارا! یاد یکدیگر را از ضمیرمان مزدای و چنان کن که به پایان نمازها و در دل شب ها و روزها از محبت های یکدیگر یاد کنیم و برای هم آمرزش و آسایش بخواهیم.

خداوندا ! تو را شکرگزارم، هر چند بسیار ناچیز است در مقابل آنهمه بخشش و لطف تو به بنده ی عاجزی مثل من.

مهربانم! آرام جانم! از تو می خواهم که به جاودانگی قرآن با من باشی. همین و دیگر هیچ

0005

ای کاش فریاد میزدم / فریادی بلند / از صمیم قلب/ فریاد میزدم و میگفتم 

خدااااااااااااا  عشقمو سریعتر به من برسون /

خداااااااااااااااااااااااا منی ک هیچ قدرتی ندارم  و تو هم هر نعمتی که خوای به من میدی  میشه لطف کنی عشقمو هم بهم بدی .....خواهش میکنم خدااااااا

من دیگه چیکار کنم ...گریه کنم خوبه

خدااا تو که اشکمو داری میبینی ....

وجودت تکیه گاهم...

حضورت آرامشم...

و یادت،تنها چیزیست که در نبودنت خلوتم را آرام میسازد

..

0004

من هرگز از تو جدا نمی شوم عشقم

تا ابد تا مرگ تا لحظه ی آخر عمرم

همونطوریکه عهد کردیم

می مونم

فقط تو رو دارم فقط تو عشقمی فقط با تو خوشبختم

فقط تو رو دوست دارم تو رو تو رو تو رو...بازم بگم؟

....

اسمت را در قلبم حک کرده ام

تا با هر طپش تو را یاد کنم


0003

 

سلام تنها بهونه قشنگ زندگیم..

داشتم فکر می کردم..

عشق من دوست داری اینبار از چی برات بگم؟

دوست داری که از حسمون برات بگم؟؟

پس گوش کن

می دونی حسی که با تو بدست آوردم یه حس کاملا متفاوته

حسی نه از جنس زمین. آره یه حس آسمونی

می دونی چرا این رو می گم؟

آخه حس زمینی یه جور حس زودگذر و انزال پذیر

اما..

اما از حس تو چی بگم!!!

که من رو هر لحظه دیوونه تر و مشتاق تر به تو می کنه و امید به وصل هر لحظه بیشتر زبانه می کشه

ای مهربانم تو با صدایت مرا نوازش کردی تپش قلبت را حس کردم مهربان و پاک بود..

وقتی در آغوشت غرق محبت شدم به تو تکیه کردم و آرام شدم. تو تکیه گاه منی ، با تو بودن به من امید ماندن می دهد..

دستهایت آرامش بخش زندگی من است آرزوی من زندگی من عاشق شدن با عشق توست..

تو تنها بهانه ای برای زندگی کردن، من با تو عشق را می پرستم..

ای مهربان ترین ،می خواهمت و همواره در کنارت خواهم ماند. بدان بهشت چشمانت مرا به اوج آسمان می برد. من عاشقت هستم و تو را بی پایان دوست دارم. من صدای قلبت را می شنوم تنها بهونه ی زندگیم ، من گلها را با وجود پاک تو ، با عشق تو حس می کنم ، تو قلب ویرانگر مرا با عشقت آباد کردی. عشقم تو آمدی و بال پرواز من شدی..

می خواهم با تو نفس بکشم.می خواهم همه شب تا سحر نوازشی که با بوسه های زیبایت همراه است را بر گونه هایم احساس کنم ، می خواهم در آغوشت کنار قلب مهربانت باشم و آرام در گوشت جمله ی دوستت دارم را تکرار کنم. دوست داشتن و محبت را و بوسه های پر مهر را به تو هدیه کنم..

چشمان من بی قرار دیدن توست ، بی قرار معشوق و یه لحظه نگاه عاشقانه ات..

نازنینم زیبایی چشمانت آتش به چشمان من میزند و عشق تو را می خواند..

می خواهم احساس تو را حس کنم دست در دستان پرمهر تو را حس کنم..

می خواهم آرامشم را از تو بگیرم. من می خواهم با تو ، برای تو و تا ابد مال تو باشم ، تو همه ی وجود منی.

می خواهم با عطر تن تو نفس بکشم می خواهم با تو زندگی کنم.عشق تو زندگی من است.

ای مهربانم تو تنها عشق منی کسی جز تو این قلب مرا آرام نمی کند.من عشق را در با تو بودن معنا می کنم ، وجود تو مرحم این قلب بی قرار من است وجود تو برایم خیلی مهم است.قسم به ستاره های آسمان اسم زیبای تو را در بهترین و زیباترین نقطه قلبم نوشتم.

ای نازنین لبانت را از خنده باز کن تا بتوانم عشق را در قشنگی لبانت دریابم..

 

0002

دلم بد جوری هواتو کرد. تو همین لحظه، همین الان که بهت زنگ زدم ، دلم برات پر کشید. کجایی عشق خوب من؟ دلم هوای بودن کنار تو رو داره. هوای بوسیدن دستات. هوای در آغوش گرفتنت رو داره. آخه این چه زندگییه که من دارم؟ چرا دوری؟ چرا فاصله؟ چرا باید یک عده به هر دلیل بین من و تو دیوار بکشن. دلم پره از هر کسی که سر راه من برای رسیدن به تو سنگ بندازه.

خیلی دوستت دارم.